شاید خیلی خنده دار باشه اما اونقدر کتاب گوش کردم و کتاب خوندم که تصمیم گرفتم خودم شروع به نوشتن کنم و این البته یه تصمیم آنی نبوده و من همیشه ته ذهنم به این فکر میکردم که باید یه روز بنویسم. از همه روزهایی که گذشت و خاطراتی که ته ذهنم موند و بعضیهاشون کمرنگ شد و بعضی هاشون پررنگتر از همیشه باقی موند.  خوبیش اینه که همیشه خوبه نوشتن. اگه اونقدر خوب باشه که ارزش چاپ شدن داشته باشه که چه بهتر و اگر هم نه که خب من نوشتم برای خودم که بمونه و یه روز بدم به دخترم تا بخوونه منو و بدونه رسیدن همیشه هدف نیست. خولاصه که فکرش مثه خوره افتاده به حونم و هر روز و هر روز حسم به نوشتن قوی تر میشه مخصوصا الان که تو مرحله نوشتن مقاله و پایان نامه هستم. البته که اگه شروع به نوشتن کنم انگلیسی خواهد بود نه فارسی.  بازم این چیزی نبوده که طی یه حس هیجانی به ذهنم خطور کنه همیشه همونجا بوده و الان شاید پررنگتر شده حسش. 

خب از نوشتن که بگذریم از عروسی امریکایی که رفتم میخام بگم و رسم ها و رسوماتشون که چقدر زیبا و جذاب بود و من عاشقش شدم. اول اینکه برعکس عروسی های ایرانی که خب من خیلی خیلی وقته که ازش دورم و شاید اخرین باری که عروسی ایرانی رفتم حدود ۱۵-۱۶ سالگیم بوده اینجا عروس همه. ی کارها رو میکنه. خودش میره دنبال تزیینات و چیدن میزها و خولاصه اینکه استین بالا میزنه و اره دیگه. البته اون مدل سوسولاشونم داریم که خیلی کم هستن اونا. عروس از صب تا شب تو ارایشگاه نیس و ارایش ساده و جذاب و معمولی داره. نمدونم تو ایران کی هزینه های عروسی رو میداد چون من کلا تو مود این چیزا نبودم. اینجا عروس و خانوادش خرج مراسم عروسی رو میدن.  کسی که اعلام میکنه شما رسمن زن و شوهر شدید کلی قول میگیره از عروس و دوماد هر کدوم جداگانه که به نظر من خیلی زیبا و جذاب بود وقتی میگه قول بدین تو همه ی شرایط سخت و مریضی و غم و شادی و ثروت و فقر کنار هم باشین و همو تنها نزارین.  بعد یه سری ماسه با رنگهای مختلف تو شیشه هایی ریخته بودن که روی هر شیشه اسم یکی از اعضای نزدیک خانواده ی هر دو طرف بود و در کنار اون یه ظرف قلبی شکل رو گذاشته بودن که حالا باید هر کدوم از اعضای نزدیک خانوده عروس و دوماد میومدن و اون ماسه خودشونو تو اون ظرف قلبی شکل میریختن. وقتی همه ی ماسه ها تو ظرف ریخته شد عروس و دوماد هر دو شروع به ت دادن ظرف میکردن تا ماسه ها هم قاطی بشه و دیگه رنگ جدیدی بگیره رنگی که هیچکدوم از ماسه ها ندارن.  و این یعنی یکی شدن خانواده ها. یه مراسم نمادین خیلی جالب بود! 

بعد از اون به سلامتی عروس و دوماد همه ی اعضای عروسی یه شامپیان میخورن و برای سلامتی عروس و دوماد و زندگیشون ارزوی موفقیت میکنن. ادمایی که تو مراسم شرکت کردن هرکدوم یه مقدار پول تو پاکتی که همراه با کارت پستال تبریکه به عروس و داماد میدن و عروس و داماد هم عکس عروسیشون رو تو قابهای کوچیکی گذاشتن که به اونها هدیه میدن که اینم خیلی جالب بود. 

این عروسی که من رفتم خیلی مدل سنتی طور نبود ولی اخر تابستون باز یه عروسی دیگه دعوتم که به همراه اقای گیلاس میرم و اونجا مراسم سنتی طور تره!  برای من جذاب ترین قسمت مراسم عروسی همون قول دادنها و اعلام زن و شوهری بود. با خودم فکر میکردم چقدر مسخرست که تو عروسی های ایرانی یه سری کلمات عربی خیلی خشک و رسمی خونده میشه و البته که ایرانهای خلاق با اون بله گرفتن بعد از سه بار یه جورایی جذابترش کردن و از اون حالت خشکی درش اوردن! تو عروسی امریکایی یا بهتر بگم مسیحی طور برابری عروس و دوماد خیل یبیشتر به چشم میاد نسبت به عروسی ایرانی چون تو عروسی ایرانی عروس داره میگه باید التماس کنی تا من بله رو بدم.  

به این نتیجه رسیدم وقتی یکیو دوس داری و عاشقشی دوس داری پنهانش کنی یا کمتر راجبش حرف بزنی …. :))))))


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

قاب چوبی آپشن خودرو | گندم کار وقت ســــــــفارت آمــــــریکا ، انگلــــیس ، کــــــانـادا 1966 327 0912 ابروزنامه کتاب _ زندگی خانقاه بيداري سلامت youmovies «سبزه زارِ مَحبتِ گل و بلبل» filegostar rtnfnfgnnfn